زمان ظهور هم از ولایت‌فقیه بی‌نیاز نیستیم

طلــــوع ســتـــــــــــاره

اللهم عجل لولیک الفرج

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ طلــــوع ســتـــــــــــاره خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

آیت‌الله قائم مقامی معتقد است که مهدویت مهمترین موضوع عصر حاضر است که درکنار هیچ موضوعی قرار نمی گیرد و ما هیچگاه مستغنی از ولایت فقیه نخواهیم بود حتی زمان ظهور حجت.
محمد قائم مقامی محقق و پژوهشگر دینی و متخصص برجسته مهدویت سالهاست درزمینه های مختلف فکری و اعتقادی کار کرده است. خبرگزاری آنا در پی یک گفتگوی مفصل با او مباحثی چون مهدویت و ظهوررا مورد بررسی قرار داده است.

 
به گزارش جهان، متن زیر گفت‌وگوی آنا با حجت الاسلام محمدقائم مقامی است:

 
بحث مهدویت مهمترین موضوعی که در کنار دیگر موضوعات نیست

 
آنا: درمورد اهمیت مقوله مهدویت درجامعه امروزی و با توجه به عوامل و شرایط جوامع و خصوصا پیدایش انقلاب اسلامی درایران توضیحاتی را بیان دارید؟

 
قائم مقامی:‌ مهدويت موضوع بسيارمهمي است به تعبيري مهمترين موضوع است يعني حتي موضوعي درکنار موضوعات نيست مهمترين مطلب است چرا ؟ علت آن برمي گردد به جريان آينده بشر و آينده بشر رويکرد مجدد به اسلام است، شروع مهدویت از درک و دريافت اسلام چه به لحاظ نظري و چه به لحاظ عملی است. حال در آينده چه خواهد شد چه طوری انسان به اسلام رجوع مي کند چه اسلامي درجهان مطرح مي شود ؛ حکمتي که حالا قرار است در آينده مطرح شود بعنوان حکمت حاکم به وفائق باشد. امتي که در آينده مي خواهد مطرح شود چه ويژگي هايي دارد و چه خصوصياتي دارد که اين آغاز مهدويت است و ماجراي مهدويت ماجراي ظهوراسم هوالآخرو هوالباطن خداست. درسوره قرآن کريم که هوا لاول و هوالاخراست وهوالظاهر و باطن است ‌ به تعبير دیگر آنچه که تا به حال در تاريخ بشر گذشته تا کنون بيشتر ظهور هوالاول و هوالظاهر بود وبا ظاهر دين سروکار داشته ؛ با دين در مقام اوليت سرو کار داشتيم و اين معلوم بود که مرحله ديگري فراروي بشرهست ؛‌ دراين مرحله انسان با باطن دين سرو کار پيدا خواهد کرد؛‌هوالاخر که آخريت اسلام است و هر آنچه از اول درعالم تجلی کرد همان اسلام بود و اسلام اقدم به هرچیزی است اسلامي که هم اول در عالم تجلي کرد.

 
دوره اسلام گرایی تازه شروع شده

 
آنا: برخی در افکار عمومی مطرح می کنند که دیگر دوران اسلام گرایی گذشته است ؛‌چگونه این موضوع را باید پاسخ گفت؟

 
قائم مقامی:‌ اين بحث ها باطل و وهمي است ؛ و می تواند تفسيري غلط از يک مطلب باشد؛ ميگويند اسلام اقدم برهرچيزي است؛ قديمي ترين دین اسلام است، يعني قبل از فلسفه ها قبل ازمکتب ها؛‌ قبل از مذهب ها قبل از شرق و غرب ؛ قبل از يونان قديم که دوهزار و پانصد سال سابقه دارد؛‌ اسلام وجود داشته است ؛‌علت آن حضور اولين پديده اي که مي آيد آدم (ع ) است يعني مسلما دين توحيدي اسلام بود؛ بحث پديده هاي ديگر را موخر بر اسلام مي‌دانيم؛‌ مثل ادياني که اسامي مختلف پيدا مي کند ، اديان را که انسان به طور مستقيم ازراه مستقيم انبيا از خط مستقيم انبيا تخطي مي کردند به هردليلي ؛ اديان اسم پيدا مي کردند ؛‌اسم مسيحيت؛ يهوديت؛‌زرتشتيت؛‌ بهمانيت و فلانيت؛‌ آن دين در نزد خدا آن دين اسلام بوده؛ عرض شود که اين اسلام. خب پس اين اوله؛ ما برمبناي قاعده هوالاول و الاخر معتقديم به اينکه آخرين پديده متجلي در عالم دين اسلام است؛ پس دوره اسلامگرايي شروع شده است.

 
ادیان منطبق با حجت الهی و اسم آسمانی همان اسلام است

 
آنا:‌ پس تکلیف این ادیان چه می شود؟

 
قائم مقامی:‌ آن اسامي که گذاشته بودند وقتي انسانها يک مقدار تخطي مي کنند از صراط مستقيم توحيدي و انبيا براي احوال و آرايي که اسرارداشتند براي خودشان؛ اسم گذاري مي شد؛‌ خدا حجتي قرار نداده و خودتان اسم گذاري کرديد؛‌ اسم دوجوره يکي اينکه از آسمان بيايد حجت دارد؛‌ يک چيزي است که متعلق به خداست؛ روي ان اسم گذاري مي کنند؛ خب ما آمده ايم بگویيم که پديده آخرجهان نيز اسلام است؛ هوالاخر؛‌ حالا اگر قرار است به اينکه ما دقيقا به همان اسلام اول برگرديم يا خير؟ اين يک نکته خيلي ظريف و جالبي دراينجا هست پاسخش دراين است هم بله و هم خير؛‌ يعني هردوهست؛ بله از اين نظر که برمي گرديم يعني اسلام همان اسلام است و نه از این نظر که قرار نیست به اصطلاح همه آن اسلام باشد زيرا که ما معتقديم به اينکه همه ظرفيت اسلام ظاهر نشده بود و تجلي نکرده بود؛‌ قبل از رسول اکرم کلماتي از اسلام بود بعدا نیزکلماتي از وحي در قالب قران محمدي به پيغمبرمي رسد همه وحي و قرآن و اسلام مي آيد و اما وقتي اين اسلام در جهان ظاهر مي شود به اين معنا نيست که همه معناي آن مطرح شده همه اسرارش فهميده شده؛ باطن که مي گوييم اين است؛ علت غيبتي که پيش آمد که سرانجام منجر به غيبت دوازدهمين جانشين معصوم پيغمبر اکرم شدند اين بود که انسانها در واقع اعراض کردن از اين حقيقت بخصوص از زمان پيغمبر به اين طرف که ما به تعبيري مي توانيم بگوييم که اوليت به اوج مي رسد؛ مي گوييم هوالاول ديگر؛ و مراد ما از اول مي دانيم چيست يعني ظاهرشان؛‌ يعني ظاهر وحي؛ يعني خود وحي؛‌ مراد ما از آخريت یعنی درک حقيقت وحي؛ يعني باطن وحي؛ اين تعويل وحي است؛ اين از مراد هوالاخر است؛‌ به پيغمبر که مي رسد يعني به اوج رسيده اين ظاهر دين؛ اوليت که به اوج مي رسد ديگر لزومي ندارد که بعد از اسلام وحي ديگري بيايد؛ ييغمبر ديگر بيايد خاتم است در نبوت و درکتاب و دررسالت فقط اين است و دين ديگري نيست پيغمبري نيست ازاينجا به بعد است که دوران هوالاخر يا همان هوالباطن شروع مي شود، هوالباطن تحليل گرايي خيالي منظورمان نيست؛‌ يعني روز وصل يعني درک حقيقت اين دين؛‌ درک باطن اين دين؛‌ درک معنا و مراد وحي؛ وحي آمده که مرادش درک بشود وحي نيامده بود براي اينکه برمبناي اقراض وآراي بشر اجرا شود چيزي که در دوران هوالاول اتفاق افتاد؛ دردوران هوالاول که از زمان آدم تا زمان پيغمبر اکرم اوني که غلبه دارد و حاکميت دارد درواقع تفسير نفساني از دين است تفسير مبتني بر هوا و راي از وحي است حاکميت دارد و غلبه دارد که اين به تعبير ويژگي دنياي قديم در برابر استناد دنياي جديد که اظهار بي ديني مي کند اظهار استقناي ازدين و اظهار اکتفاي عقل و روشنفکري و حالا نماد آن را در غرب مي بينيم. بنابراين اززمان پيغمبر درواقع دوران درک دين فرامي رسد اين به دليل قابليت مردم در آن عصر از عصر نزول وحي اين مسئله به تاخير مي افتد يعني فرآيند درک حقيقت دين وحاکميت در حقيقت اسلام، و دراين تاخير درتاريخ شما اينطورمي بينيد که يکي ادامه وضعيت گذشته است و وضعيت آن در گذشته يعني برخي انسانها قابليت درک حقيقت دين را ندارند و گرايش دارند به اينکه اسلام و دين وانبيا را وراي آنچه هستند تفسیرکند و اين وضعیت را درتمدن اسلام شاهد هستیم؛‌ تمدن اسلامي ادامه ظاهر دين است؛‌ و درمقابل که ادامه دیگری است که از غرب متکفلش مي شود يعني وضعيتي که مي آيد. بعنوان تجدد و نوآوري دربرابر آن مي ايستد و اعلام مي کند که انسان مستغني از دين است؛‌ مستغني از غيب است؛‌ و عقل کافي است ؛‌نفس بشر کافی است و از اين حرفها، همين تجربه 50 ساله مدرنيته و تجدد؛ که اين نوع تجدد رو بعد از پيغمبرما مي بينيم و معتقديم به اينکه وقتي اين دو تجربه به اوج مي رسد ، که بنده معتقدم که درزمان ما اين تجربه به اوج خودش رسيد و شکست خورد ، ولي ثابت شد که نمي تواند بيش از اين ادامه حيات بدهد ديگر چيزي نداردکه ما معتقديم بشريت بازگشتي مي کند به حقيقت دين و باطن دين .ما بايد روي اسلام تاکيد کنيم؛آغاز فرآيند اسلام خواهي انسان است و مراداز اسلام اينکه اسلام را هم یا با طن و هم با ظاهر درک کند که رفته رفته تجلي کند که ما اون زمان را دوران امامت وولایت می گوییم که بنده اعتقاد دارم به اين دوران درزمان ما به ويژه درزمان انقلاب اسلامي به رهبری امام خمینی رضوان الله عليه اغاز شده و يک جريان کاملا جهانيی است .انقلاب کبير جهاني است که با ايران شروع شده و فرآيند برگشت ناپذيري دارد و هرچقدر جلوتر مي رويم گسترده تر مي شود و پيشرفت خوبي دارد و سمت و سوي آن درجهت دريافت حقيقت وحي است و بواطن وحي و اسرار وحي از طريق اهل بيت عصمت و طهارت است زيرا که اين براي ما مسلم است که هيچ کسي به باطن دين و حقيقت دين راه نداره الا ائمه معصومين وتابعينشان اين تجربه فرق مي کند با تجربه گذشته اين دوره ديگر ان دوره نيست .

 
باطن و معنای دین درصدراسلام بدلیل عدم لیاقت و قابلیت ؛‌درک و دریافت نشد

 
آنا:‌آیا تمام دین (یعنی ظاهر و باطن آن ) درصدر اسلام و توسط پیامبر اکرم (ع) پیاده شد؟

 
آیت الله قائم مقامی :‌بله؛ ولي درک و دريافت نشد و دليلش عدم قابلت و لياقت بود که تقصيري بود ؛ يعني انسان تقصير کرد در دريافت دين و اکتساب ظواهر دين و اين چند قرن ادامه پيدا کردبحث مهدويت چنين بحث هايي است درکنار بحثهاي ديگر نيست بحث اسلام است برخی گفته اند مباحث ظهور پديده عجيب و غريب است نه ظهور امام زمان يعني ظهور اسلام ، اسلام است که مطرح است امام زمان براي اسلام است اين ماجرا با انقلاب اسلامي شروع شده است

 
انسان عصر مهدویت اشراف کامل به زمان خود دارد و نقاط قوت و ضعف آن را می داند

 
آنا: چه مولفه هایی را می توان برای عصر مهدویت برشمرد؟

 
قائم مقامی: مولفه ها اين است که در اين جهت انسان تجربه گذشته را لحاظ کند و اشراف دارد به آن ، انسان عصر جديد انسان عصر مهدوي است انسان عصر ظهور انساني است که پس از اين تجارب آمده و اين تجارب را مي شناسد تجدد و مدرنيته را مي شناسد که بحث مهمي است اين نيست که يک مرتبه رد کند اما جنبه هاي مثبتي که دراين دنيا دارد را درک مي کند و جنبه های منفی آن را نیز درک می کند.

 
اين مولفه ها اشراف به دنياي گذشته و مدرن و برخورد منصفانه با اين دو دنيا است؛ هر نکته مثبتي که ببيند و اخذ کند و منفي را ببيند و ترک کند و رويکرد صريح دين که نه رويکرد گنگ و مبهم به دين بگويند اين برای دنياي گذشته است ؛ رويکرد صريح دين و درخشانترين تجربه عام بشري که نکته مهمي است و معتقديم که بشر همه چيز را تجربه کرده الا حقيقت دين را انطور که هست تجربه نکرده بلکه انطور که خودش دوست داشته تفسير کرده است .البته اوليا ان را تجربه کرده اند . اين تجربه اي که اوليا داشته اند قرار است عام شود اينتجربه عجيبي است قراره که کثيري از انسانها در سطح وسيع و توده هاي بشر آن را تجربه کنند آنجه اوليا آن را تجربه کردند تجربه دين خالص دين ناب دين محض وورود به باطن دين و تاويل دين بوده و باید بگویم حتما انسان بايد اهل تاويل دين باشد و همينجا راه ما متفاوت مي شود با دوطايفه يکي طايفه کساني که تحليل گراي غلط هستند مثلا ما درتاريخ داشتيم باطن گراهاي "من عندي "هستند مثل اسماعيليه ، بهايیت و... اينها به اصطلاح تحليل گراهستند و بودند که اين باطله يعني تاويل "من عنديه" تحليل نفساني است دربرابر اين ديدگاه کاملا نقطه مقابل يعني کلا منکر تاويلگراي آن است يعني اينکه تاويل يعني چي ؛ تاويل مبناي ديني و قرآني دارد ؛ خود تاويل بايد معنا شود بعضي ها مي آيند مي گويند که تاويل در برابر تفسير است درحالي که تاويل در برابر تنزيل است به لحاظ لغت و هم به لحاظ قرآن کريم ؛ و مراد از تاويل يعني معنا کردن افراد به تعبير سخن و اجراي سخن که آن تاويل است ؛‌ نهايت بحث این است که مهدويت اين را به ما مي گويد که تاويل بايد تاويل حق باشد و تاويل حق هم جز از طريق عصمت و طهارت امکان پذير نيست . ملاک اهل بيت است

 
همه انبیا آمده بودند انسان را از حاکمیت قهری به حاکمیت لطفی منتقل نمایند

 
آنا:‌ارتباط مقوله مهدویت و حاکمیت الهی را چگونه می شود بررسی کرد؟

 
قائم مقامی:‌ مسئله مهدويت معقوله حاکميت خداوند تبارک وتعالي است مسئله حاکميت خداوند به زمانی دون زمان نیست همه انبيا عليهماالسلام آمدند دراينکه خداوند حاکم باشد در عالم حاکميت شرعي نه حاکميت تکويني که بلفعل موجود است حاکميت قهري و تکویني موجود است انبيا عليه السلام آمدند براي اينکه انسان را از حاکميت قهري به حاکميت لطفي منتقل کنند و مراد از حاکميت لطفي حاکميت شرعي است يعني اينکه انسان با علم و عقل و آگاهي خودش و اراده خودش حاکميت خداوند را بپذيرد: پذيرش حاکميت خداوند مولفه هايي دارد يکي از آن اين است که اولياي حقيقي خداوند داراي قدرت شوند و حاکم بشوند و مسند نشين باشند که اين مولفه بسيار مهم است و معناي اين قسمت اين است که آن کسي را که خداوند درعالم باطن حاکميت داده وولايت داده هم او در عالم ظاهر و درنظام بشري نيز حاکم باشد يعني اينکه سلسله مراتب باطن سلسله مراتب ظاهر منتطبق باشد اين تفرقه بره کنار ؛‌سکولاري تفرقه است مي گویند که تلازمي نيست بين سلسله مراتب باطن با سلسله مراتب ظاهر ؛‌اين اصل موضوعه تعريف سکولاريسم است که ريشه اش هم خيلي قبل تر از دنياي غرب بوده ريشه شرقي دارد قبل از آقايان غربي ها که حرف سکولاريسم بزنند شرقي ها معتقد بودند و عمل هم کردند همان کسي که آمد و گفت آقا علي ابن ابيطالب افضليت باطني دارد لزومي ندارد که افضليت ظاهري داشته باشد و برمسند بشيند اين بنيان سکولاريسم است پس اين اولين مولفه اش حاکميت اولياي خدا و از بين رفتن تفرقه نظام ظاهر و باطن و دومين مولفه حاکميت قوانين و احکام الهي است خداي تبارک و تعالي احکامي دارد براي اداره بشر ؛‌که اين قوانين بایستی حاکم باشد مراد از حکومت دين يعني اينکه آيا اوليا قدرت دارند يا ندارند ضمام دست اوليا هست يا نيست و احکام و قوانين خداوند حضور دارد حاکم هست يا نيست ؟ که اگر بود مي شد خود خدا و اگر نيست مي شد حکو.مت شيطان ؛ حکومت طاغوت پس بنابراين هدف از انبيا عليه السلام تحکم و حاکميت خدا بود واين حاکميت خداوند تبارک و تعالي درعالم تحقق نداشته الا در دروه بسيار محدودي که اون هم آغاز تاريخ بشر با آن حضرت آدم عليه السلام که در زمان حضرت آدم (ع) که اولين پيامبر بوده تا قبل از غلبه جريان قابيلي شما اين حالت را مي بينيد که دين حاکميت دارد حاکميت شرعي دارد نه فقط حاکميت وجود ي و علامتش اين است که بالاترين فرد بشرکه خودش حضرت آدم است و خودش پيغمبر است فراترين قدرت است يعني هيچ قدرت ديگري دربرابرش نيست ، که اين دوره امت توحيدي يا امت واحده اوليه است واما اين دوره اول باقي نمي ماند و بي درنگ (که البته برداشت بنده اين بوده که اين دوره بي درنگ سقوط مي کند) دوره امت واحه توحيدي اوليه ، و انسان هبوط خود را ادامه مي دهد هبوطی که حضرت آدم کرد با خطايي که انجام داد ، ببينيد آدم وحوا ابتدا در بهشت بودند چي شد خطا کردند ؛ درست ؛ خطا که کردند هبوط انجام شد پايين اومدن ؛‌اين پايين اومدن روحاني و معنوي است يعني عالم کدر شد حضور الهي مخفي شد کدورت پيش امد ؛ اين رو مي گويند هبوط اتفاقي که از اينجا به بعد مي افتد اين است که کساني يا بني آدم توفيق پيدا مي کند که توبه مي کنند برگردند و کساني هستند که اصرار دارند خطایشان را به پایین پرتاب می شوند ، اتفاقي که بعد از حضرت آدم عليه السلام افتاد اين بود که گرايش آدم به اصرار بر خطا بود که شما نمادش را در قابيل مي بينيد ،قابيل کسي بود که بر خطايي که حضرت آدم کرد دربهشت و خودشان هم به نحوي درآن شرکت داشتند برآن خطا ؛‌اصرارمي ورزند واين يعني هبوط ادامه هبوط ، آنچه که اتفاق مي افتد اين است که متاسفانه گرايش غالب در اين جهت است ؛‌ و مي دانيد که حکومت هم براساس گرايش غالب پديد مي آيد؛ حکومتها ؛‌ چه بخواهيد چه نخواهيد حکومت براساس حکومت غالب است ؛ حکومت شرطي و قراردادي ؛‌ نه تکويني که ربطي به گرايش انسانها ندارد . از زمان حضرت آدم اين ماجرا شروع مي شود تا زمان خاتم ؛ گرايش عمومي به طرف عدم حاکميت الله است و تداوم خطا و فقط انبيا عليه السلام يکي پس از ديگري مي آيند تذکر بدهند مي‌آيند دوباره از انسان مي خواهند که توبه کنند و برگرديد البته در اينجا عده قليلي از انسانها هميشه اجابت ميکردند و کثيري اجابت نمي کردند و برمبناي ان کثيرها حکومت ها شکل مي گرفت حالا چه موقع انسان توبه واقعی می کند ؛ زمانی که براثر اصرار به گناه و غفلت تمام تجربه ها را کرده و به نهایت هبوط خودش رسیده باشد؛ به تعبير قشنگ شهيد آويني ؛ عصر ما توبه جمعي شروع شده ؛ توبه فردي هميشه بوده ؛ حالا بشر دارد توبه مي کند ؛ که اين بي ترديد زمانه ما آغاز اين زمانه است و مادراينجا هيچ ابايي نداريم ؛ توبه بشريت که تعبيرش را امام فرمودند که انقلاب ما آغاز و شروع انقلاب جهاني و رهبري مهدي (ع) است ‌. حتي درمورد مقدمات ظهور را هم نمي شود وقت را معين کرد چه برسد به نفس ظهور ؛مي دانيد که ظهور مقدمات دارد و ازجمله مقدمات ظهور انقلاب اسلامي است ولیکن طوري بود که هيچ کسي نمي توانست پيش بيني آن را کند هميني که ما درش هستيم ؛ حتي امام که خودش پيشواو رهبر انقلاب بود نمي توانست بگوييد يک سال قبل يا دوسال قبل بگويد که انقلاب پيروز مي شود و حکومت خدا تشکيل مي شود و اين مقدمه را کسي نتوانست وقتش را معين کند چه برسد به اصل خودش و همينطور مقدمات بعدي ؛‌ که همين الان مي توانيد ببينيد انقلاب های منطقه چگونه شکل می گیرد نهايتا شما بايد اماده باشيد بيدار باشيد علائم را بخوانيد اشراط را بخوانيد و علائم خواني کنيد که وقتي واقعه اتفاق مي افتد خيلي براي مردم غير مترقبه نباشد ؛ ولي اصل خود آن واقعه که اوج ظهور واقعه ميشود کسي نمي داند اما درعين حال البته انسان مي تواند قريب بودن حادثه رو حس کند نزديک بودن را حس کند علائم را ببيند وهرچي بيشتر مهيا و اميدوار باشد.

 
تشکیل حکومت پیش از ظهور امام زمان (عج) لازم و بسترساز حاکمیت تامه الهی است

 
آنا:‌‌ آیا می توان درعصر غیبت امام زمان (عج) حکومتی برمبنای حاکمیت ولی امر تاسیس نمود؟ و این امر آیا مغایرتی با حکومت امام عصر ندارد ؟

 
قائم مقامی:‌ نه تنها اين امکان وجود دارد بلکه ضرورت است ؛‌يعني اينکه قبل از آن حادثه عظيم جهاني و قبل از تجلي ولايت تامه خداوند از طريق امام زمان قطعا و يقينا بايد ولايت هاي نيابتي ظاهر شود قطعا و يقينا بايد نواب امام زمان در صحنه بيايند و هرجايي که فرصت پديد بيايد تشکيل دولت و حکومت بدهند تا اینکه بستر فراهم بشود ،‌اين به اصطلاح جريان حکومت ها ودولتهاي تمهيدي است ، که دقيقا با روايات هم انتطباق دارد ؛‌ يعني روايات ما دقيقا همين را مي گويد و اين را مي رساند که قبل از طلوع کامل آن آفتاب قيام ها و انقلابها و حکومت هاي موحد داريد؛‌ و اين چيزي بود که واقعا حضرت امام رحمه الله يک امري را که با عقل منطبق بود و با روايات منطبق بود ولي مورد فراموشي و نسيان قرار گرفته بود آمدند و احيا کردند و محقق کردند به طوري که اولش می گفتند مگر مي شود قبل از حکومت امام زمان حکومت ديگري داشت ؟! ‌بنده معتقدم الان بايد اين سوال را اينجوري کرد مگر مي شود قبل از تحقق آن حاکميت مطلقه حاکميت نداشت ؟و امام متوجه اين ماجرا بود امام اين مطلب را درک مي کرد به اينکه براي مسئله ظهور دولت حقه ي الهيه جهاني بايد قيام کنيد و به محض اينکه فرصت پيدا کرديد تشکيل دولت بدهيد البته الان گفتنش آسان است اما آن موقع سخت بود ؛ براي اينکه آن فضا بگونه اي بود که کسي تصور نمي کرد و امام اين حق بزرگ را دارند برهمگان و اين درس بزرگ را آموختند و درس دادند. بله نه تنها امکان وجود دارد بلکه ضرورت است و عقلا و نقلا که قبل از ظهور حضرت قيامها بايد صورت بپذيرد و درراستاي منويات امام زمان و به محض اينکه درهرجا فرصت پديد آمد بالافاصله بايد تشکيل حکومت داده بشود تشکيل حکومت به همينصورت که درايران شکل گرفته ، و اين شبه را بايد دراينجا جواب داد که از فرمايشان امام صادق عليه السلام (که فرمايش حقيه البته) ‌که در غيبت نعماني است ؛‌امام صادق فرمايش زيبايي دارد مي فرمايد قائم ما قیام نمي کند مگر اينکه هر صاحب ادعایی که فرصت پيدا کند ادعاي خود را ثابت کند وفرصتی کند دولت تشکيل دهد و خلاصه خودش را نشان دهد مضمون فرمايش ايشان اين است که مدعي باقي نماند که خودش را نشان نداده باشد و معلوم مي شود که نمي تواند و از پس حاکميت و مديريت و امامت برنمي آيد تا قائم ما ظاهر شود اين فرمايش حق و معروفي است و درست است بعضي ها هم کم کم در طي سالهاي اخير مشکلات که بيشتر مي شود، بعضي از مذهبي ها اين زمزمه را مي کنند که نکند آن فرمايشي که امام فرموده شامل حال همين حکومت هم مي شود همين حکومت ولايت فقيه؛ يعني اينطور احساس مي شود که در تقدیر الهی اين بود ه که همه تجربه بشوند و ثابت کنند که نمي توانند و آخرين تجربه فقها به صحنه بيايند و نشان بدهند که نمي توانند تا قائم ما ظاهر بشود ؛ خب اين خيلي شبه عجيبي است نمي دانم شما اين را شنيده بوديد يا خير ؛ پاسخ روشن است؛‌اين حکومت از جنس حکومت هايي که تا به حال بوده نيست؛ از صنف آن نيست تمام قرائن و علائم هم اين را مي گويد و بلکه نشان مي دهد که اين حکومت از صنف همان حکومتي است که دارد مي آيد؛ و مقدمه اوست ‌و به همين علت است که شما مي بيند که همين حکومت هرگزادعا نکرده که به تنهايي خودم مي توانم مشکلات جهان را حل بکنم . نگفته من بدون آمدن او بدون او و لوازم او و بدون قيام جهاني و بدون گسترش انقلاب و بدون آمدن حق نهايي مي توانم همه مشکلات را حل بکنم .

 
منتظر واقعی بستر را فراهم می کند "تمهید کننده "‌و "ممهد" است

 
آنا:‌ منتظر واقعی بایستی دارای چه خصوصیاتی باشد ؟

 
قائم مقامی: اين انتظار واقعي و حقيقي اين است که انسان قيام و زمينه سازي کند بستر فراهم کندو تمهيد کند و ممهد باشد و البته اين قضيه فقط مربوط به زمان مانیست اين حرکت هاي تمهيد و قيام هاي ممهد از قبل هم بوده اين نکته خيلي مهمي است فکر نکنيد از قبل هم نبوده . نه اينکه امده و ازبين رفته ؛‌انها خودش مقدمات همين هستند ؛‌مثل ماجراي نهضت صفويه که هميشه هم گفته ام ان خودش مقدمه همين مقدمات است همان چيزي که الان اتفاق افتاد يعني کار به جايي برسد براي کشور، شيعه آنقدر غلبه کند دولت رسمي و دولت شيعه تشکيل دهد .هرچند علمای آن دوران سلاطین را صددرصد تایید نمی کردند بهرحال این يک درجه اي از ظهور است يک درجه اي از فرج است و نکته بسيار مهم اين است که فرج معادل همان معناي ظهور است يک حقيقت زومراتب و تشکيکي است و درجات دارد و آدمي دردرجات ظهور نقش دارد .

 
هیچگاه مستغنی از ولایت فقیه نخواهیم بود حتی زمان ظهور حجت (عج)

 
آنا:‌‌بعضا درمحافل عنوان می شود که ما هم اکنون درظهور صغری هستیم و در این زمانها می توان ارتباط مستقیم با امام عصر(عج) داشت پس نیازی به ولایت فقیه نداریم ؟

 
قائم مقامی:اصل مطلب درست است که ظهور صغري داريم؛‌ همانطورکه غيبت صغري و کبري داشتيم ظهور هم همينطور است و هيچ اشکالي ندارد به شرطي که از آن استباط هاي غلطي نشود؛ يکي از آن استغناي از ولي فقيه است اين لازمه غلطي براين سخن است اين سخن که حق است لازمه اش اين نيست. در دوران ظهور صغري تا زمان ظهور کبري آنهايي که رهبر هستند فقها هستند يا ولي فقيه حتي در عصر ظهور کبري چه برسد به زمان ظهور کبري و در زمان ظهور شخص امام زمان بازنمايندگانش در جهان ولي فقيه هستند يعني امام در هرجايي ولي فقيه را نصب مي کند این درظهور کبري است چه برسد به ظهور صغري که هنوز کاملا خود آن افتاب تجلي نکرده فقيه هست که ولايت دارد و هيچ وقت جامعه مستغني از ولايت فقيه نمي شود تا قبل از ظهور کامل.

 
ولی فقیه درزمان غیبت یک نفر می باشد و ولایت کلیه و تامه دارد

 
آنا:‌ آیا در زمان غیبت امام زمان ولایت های نیابتی داریم یعنی ولی فقیه درافرادی متعدد می تواند تصور شود؟

 
قائم مقامی : ولي فقيه در غيبت امام زمان يک نفر است ولي فقيه که به نيابت از امام زمان ولايت کلیه تامه دارد در زمان ما که حضرت امام (عج) بود که اين منطبق با ساختار مامور رهبري شيعه ما هم هست که ما هميشه يک نفر ضئيم کل داشتيم در زيرمجموعه اين ضئيم کل ما ديگر ضئما را داريم ؛‌علما را داريم ؛‌مراجع را داريد .انتخاب نيست هستند فقط هماهنگند و مطيعند .

 
گستره حکومت درولایت فقیه حاکمیت جهانی است ولی هم اکنون محقق نگردیده است

 
آنا:‌آیا ولایت فقیه در زمان غیبت امام زمان (عج) به تمامی ملل و جهان حاکمیت دارد؟

 
قائم مقامی: درحالت کمال مطلوب و در نفس الامر همين طوراست ؛‌که ولي فقيه را چون ولي مطلق امام زمان مي دانيم و چون امام زمان را حاکم برجهان مي دانيم يعني خداوند ايشان را حاکم در جهان نصب کرده و فعلا دراين مرحله عده اي از مردم جهان به نايب ايشان اقبال کردند ؛‌با اقبالي که به نايب ايشان شده حکومت امام زمان دريک محدوده فعليت پيدا کرده از طريق نايب درست است ؛ شرعا هم بخواهيم اين را بگویيم همين هست بله يعني الان به لبنان ربطي ندارد امريکا هم همينطوراست يعني الان کسي بخواهد در امريکا حاکم باشد بايد از ناحيه رهبري ايشان را نصب کند؛‌شرعا اين است .الان حکومت جهان متعلق به مقام معظم رهبري است نه که فقط ولي مسلمين جهان ؛‌ ولي امر مردم جهان است ؛ مغايرتي ندارد ؛‌تضادي ندارد ؛ فعلا برنامه اين است که چه کساني بيشتر مي پذيرند و عملا اجابت مي کنند ؛ آنهايي که نمي کنند ممکن است به شما بخندند ولي درواقعيت اين است که او ولي جهان است ؛ ومعني اش اين است کسي که مي خواهد درجايي حکومت کند ايشان بايد نصب کند ؛‌در نفس الامر قضيه باید اینچنین باشد ؛ ولي آنچه بالافعل امکان پذير شده در آن محدوده هايي است که شخص قبول مي کند انسانها قبول مي کند درهرجايي که قبول کنند مثلا ايران قبول کرده اين ولايت را ، مقام معظم رهبري مي تواند بيايد حاکم نصب کند تنفيض نهايي را انجام می دهد ؛‌ما حتي در کشور خودمان رهبر نمي آيد رئيس جمهور را انتخاب بکند تنفيض مي کند ؛‌درجهان هم سا ختار دموکراسي خواهد بود ,‌جمهوريت ؛‌مردم ؛ امام ؛‌امام زمان در نيابتشان نظارت دارند هدايت دارند و تنفيض دارند و مي بينند اين از چارچوب خارج نيست اين کسي که منتخب مردم است درچارچوب الهي هدايت الهي خارج نيست تنفيضش مي کنند ميگويند خوبه؛‌ولي فقيه يک نفره در زير مجموعه او فقها و علما قرار مي گيرند ؛‌مراجع نه که بگوييم نيستند درجاتي از ولایت فقيه را دارند . بلکه کل و جز دارند ؛ مثلا در عراق آيت الله سيستاني ولي فقيه هستند و درايران مقام معظم رهبري اينها در عرض هم نيستند بلکه درطول هم هستند ؛ وعلت عظمت و ولايت و حقيقتشان اين است که خود را از اين عظمت خارج نکردند مثلا يکي مثل سيد نصر الله یا در بحرين يا در جاهاي ديگر از اين چارچوب نبايد خارج شوند ولي دراين چارچوب خودشان استقلال کامل دارند ؛ خودش رهبري مي کند

 
ظهور صغری منطبق با عقل و آیات تکوینی است

 
آنا:‌آیا ما هم اکنون در ظهور کوچک و یا همان ظهور صغرا قرار داریم ؟

 
قائم مقامی:‌ در روايات بسيار داريم هم عقل و هم واقعه تاريخي بیان کنند ه این است که غيبت صغرا داشته ایم قبل از غروب کامل شما يک غروب، شفق را داريد و اين معادل همان شفق است درواقع طلوع فلق را داريم؛ آيات تکوینی آفتاب که ميخواهد طلوع کند شايد بين الطلوعين را داريم بين الطلوعين درحقیقت ظهور صغرا است وقتي آفتاب غروب مي کند قبل از تاريک شدن کامل شفق؛ قبل از ازبين رفتن شفق آن غيبت صغراي آفتاب است؛ اصل مطلب را نبايد انکار کرد اين تعبيري بود که علما هم به کار بردند و عقل هم همين را مي گويد اجمالا مي شود قائل شد به يک ظهور کوچک در برابر ظهور بزرگ؛ معادل غيبت کوچک در برابر غيبت بزرگ؛‌اين عقلي است و با آيات تکويني منطبق.
 
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,

] [ 16:2 ] [ حسیــــــــن ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه